خبرگزاری مهر، گروه جامعه - لیلا مقدمفر: اولین دیدار ما در قلعه تاریخی با فاطمه است که از همه سحرخیزتر بوده و حتی منتظر اهالی قلعه نشده، او آمده تا پیش از همه دردهایش را برای پزشکها توضیح بدهد، دارویی بگیرد و برود. گروه هم برای همین آمده اند، یک روز تعطیلشان را با هم قرار گذاشته اند تا کمی شادی و بهداشت و سبک زندگی برای مردمی که حالا سالهاست هموطنشان به حساب می آیند بیاورند، دکتر و مهندس و جامعه شناس و روزنامه نگار و مادر و فرزند و زن و شوهر هستند، این گروهی که فکر کرده اند باید کارهایی بکنند که کمی اثرگذاری و آگاهی و رشد و شادی و عشق بیافرینند، اینها را زمانی که دور هم دعا کردند به خودشان یادآوری کردند.
فاطمه از اهالی قلعه نبود
فاطمه می گوید وقتی هفت ساله بوده با خانواده اش به ایران مهاجرت کرده. همان تاریخی که در ایران انقلاب شده بود و شوروی به افغانستان حمله هوایی می کرد. می گوید در کابل زندگی می کردند و پدرش کشاورز بوده، وقتی هم با ماشین به سمت ایران حرکت می کردند، فکر نمی کرده هیچ وقت برنگردد. الان فاطمه خاطره چندانی از آن روزها ندارد فقط می داند که مریض است و حتی نمی داند چشمهایش آب مروارید دارد. می گوید همیشه مریض است و نمی تواند کارهای خانه را انجام بدهد. از روزهای اول مهاجرت به ایران چیزهایی به یاد دارد، اینکه آنها را در اردوگاه هایی در سمنان و کرمان جا داده اند و حالا در سمنان فامیل دارد و خودش به خاطر ازدواج به حوالی تهران آمده، به جایی بیرون از این قلعه ای که در آن به گفتگو نشسته ایم.
فاطمه سر صبح، زودتر از همه در مسجد محل استقرار تیم کمکهای خیریه نشسته، دکترها نرسیده اند و بقیه اعضای تیم در حال چیدن تجهیزات پزشکی در مسجد قلعه هستند، تنها جایی که تیم می تواند مردم قلعه را پذیرا باشد، قلعه ای تاریخی از دوره قاجار که حالا بیش از ۳۰ سال است هم ولایتی های فاطمه در آن مستقر شده اند و زندگی می کنند.
اینجا هر چندخانوار بخشی از قلعه را در اختیار گرفته که به آن حیاط می گویند. بیشترشان با هم فامیل هستند و از سادات حسینی، جوری که موقع درست کردن پرونده پزشکی از اینهمه شباهت فامیلی تعجب می کنیم. خانواده های تو در تو با فرزندان بسیار که خیلی وقتها مادرها اسم بچه ها یادشان نمی ماند. بیشترشان بیکار هستند و عده ای کارگری می کنند. اعتیاد هم خودش را به راحتی به قلعه رسانده تا فقر بعضی از خانواده ها بیشتر آزارشان بدهد. در بعضی از خانواده ها اعتیاد پدر باعث شده دخترهای جوان هم گاهی برای امرار معاش خانواده در زمینهای کشاورزی دهی که اکنون قلعه را در خود جای داده کار کنند، کارهایی مثل وجین کردن، کاموا بازکردن، برداشت سیب زمینی و از این قبیل کارهای روزمزد.
ساکنانی که روزگار بدی دارند
آنچه بیش از همه توجه تیم خیریه را به خود جلب کرده مساله بهداشت در این مکان است، وقتی از دور برج و باروهای قلعه، آسمان تمیز و آفتاب درخشان را دیدیم، فکر نمی کردیم همراه با بوی خوش دیوارهای کاهگلی، بوی فضولات احشام هم به مشام برسد، چرا که ساکنان قلعه، حیواناتشان را در خانه نگهداری می کنند، اعضای تیم که پیش بینی چنین مساله ای را کرده اند بعد از ویزیت هر خانواده به آنها بسته های بهداشتی حاوی مسواک و پودر لباسشویی و مواد ضدعفونی کننده می دهند، اهالی هم اصرار دارند که حتما بسته های بهداشتی را دریافت کنند اما به نظر می رسد مساله اصلی رقابت در رعایت بهداشت نباشد.
جلوی در مسجد توی آفتاب پاک قبل از ظهر، زنها و مردها صف کشیده اند تا نوبت ملاقات با تیم پزشکی فرا برسد، چهار پزشک جوان یکی یکی مردم را معاینه می کنند، نسخه می نویسند و بعد از آن نسخه ها به پرونده پزشکی هر خانواده ضمیمه می شود تا روز دیگری جمعیت نیکوکاری که امروز به قلعه آمده با کیسه هایی پر از دارو برگردد، تیم پزشکی قصد دارد با برخی داروخانه ها برای گرفتن تخفیف رایزنی کند، اما معلوم نیست داروها را کی بتوانند به دست بیماران برسانند، همه چیز بستگی به تامین مالی گروه دارد.
شادی را می توان هدیه کرد
همان موقع که زنان و مردان قلعه در حال معاینه پزشکی هستند، گروهی دیگر از اعضای تیم، کار شاد کردن و سرگرم کردن بچه ها را به عهده می گیرند، پهن کردن بساط نقاشی روی پارچه هایی که روی دیوار کوچه چسبانده اند، اجرای برنامه های شاد موسیقی و خنده برای این است که یک روز بچه های قلعه با بقیه روزهایشان فرق کند. اجبار زندگی در منطقه ای که به آن امکانات شهری تعلق نمی گیرد، در جایی که وطن نیست نکته ها دارد. شاید مهم ترین آن تولید و بازتولید نوعی سبک زندگی مهاجر گونه باشد که سالهای زیادی است ادامه دارد و حالا اعضای این تیم نیکوکار که اسمشان را «باور» گذاشته اند و به هر کسی که با آنها همراه شود «باورمند» می گویند، تلاش می کنند با تقویت سطح زندگی این افراد، ایجادکننده نوعی تحول باشند تا این پاتوق جمعیتی مهاجر هم آسیبهای کمتری متحمل شود هم به جامعه آسیبی وارد نکند.
از روستا هم برای معاینه آمدند
با وجودیکه روستای «دهشاد» مرکز بهداشت دارد، اما برای بچه های «باور» جالب است که ویزیت ها تمام نمی شود و به یکباره می بینند مردم خارج از قلعه هم پشت درهای مسجد جمع شده اند تا بتوانند پزشکها را ملاقات کنند، یکی از پزشکها که به تازگی از مناطق محروم برگشته خبر از اختصاص بودجه های بالا برای خانه های بهداشت مناطق محروم می دهد و می گوید نمی دانم این خانه های بهداشت چگونه اداره می شود که این بودجه ها کفاف نمی دهد.
باید چرخه اسکان غیر رسمی را به روش علمی متوقف کرد
آیدین باقری پژوهشگر باور که برای اولین بار بر روی قلعه دهشاد به عنوان یک پاتوق جمعیتی کار کرده درباره فعالیتهای سازمانهای مردم نهاد می گوید: ما شاهد رشد سازمانهای مردم نهاد زیادی هستیم اما از طرف دیگر می بینیم آسیبهای اجتماعی و کسانی که درگیر این آسیبها و یا در معرض آن قرار دارند نیز مدام در حال افزایش هستند، بنابراین سوال پیش می آید که آیا بقای NGO ها به بقای این آسیبها وابسته شده و اگر با چنین نگاهی پیش برویم شاید با یک بنگاه اقتصادی مواجه شویم. به اعتقاد باقری اگر در فرآیند فعالیت برای کاهش آسیبهای اجتماعی از یک روش سنتی و فارغ از قوانین علمی پیروی کنیم، به وضعیتی دچار خواهیم شد که در آن مشخص نیست بر اساس ورودی مالی NGO قرار است چه تعداد از آسیب رها شوند.
به اعتقاد جامعه شناس تیم اگر ما نتوانیم در چرخه اسکان غیر رسمی مناطقی مانند دهشاد، دخالت کنیم و در نتیجه این مداخله این چرخه را نتوانیم متوقف کنیم، شدت شکل گیری آن را بیشتر کرده ایم. همانطور که ساکنان این قلعه حدود چهل سال است که در آن مستقر هستند و پیش از آنها ایرانیهای حاشیه نشین در این محل سکونت داشته اند.
باقری می گوید این که ما برای این افراد غذا و مواد غذایی ببریم بدون اینکه بدانیم با چه مساله ای سرو کار داریم،کافی نیست.
این پژوهشگر که به صورت کلی درباره پاتوقهای جمعیتی شکل گرفته در تهران صحبت می کند، می گوید: وقتی ما نمی دانیم ترکیب جمعیتی یک پاتوق چیست، وقتی گونه شناسی نکرده باشیم فعالیت ما به همین کارهای تهیه بسته های غذایی و دارویی و بهداشتی خلاصه می شود. در چنین شرایطی اگر ارگانهای رسمی هم برای از هم گسستن این پاتوقها اقدام کنند شاهد خواهیم بود که بعد از مدتی پاتوقی جدید در گوشه ای دیگر شکل می گیرد که نسبت به آن شناخت کمتری داریم.
رضایت نسبی دلیل خوبی برای ادامه راهی غلط نیست
در قلعه دهشاد حدود ۳۰ خانوار زندگی می کنند که بیشتر از راه گوسفند چرانی امرار معاش دارند. بر اساس آمار پزشکان، در این منطقه بالاترین درصد بیماریهای عفونی دیده شده به گونه ای که بیماریهایی چون تب مالت و موارد مشکوک به سل دیده شده است، در حالیکه این پاتوق جمعیتی تا تهران فاصله چندانی ندارد، اما سالهاست مانند بسیاری از پاتوقهای جمعیتی شهر تهران تولید و بازتولید می شود. در حالیکه تهران قلعه ای محفوظ در برجها و باروهایش نیست که از آسیبهای این چنینی در خطر نباشد، به اعتقاد این پژوهشگر باید بر روی این موارد مطالعات علمی انجام داد و با شناسایی حلقه اصلی استمرار این چنین جمعیتهایی، بدون آسیب به ساکنان، از بازتولید آن جلوگیری کرد، چرا که ممکن است اهالی این پاتوقها یک رضایت نسبی از شرایطشان داشته باشند اما این افراد از آینده تهی هستند و همین مساله می تواند آسیبهای فراوانی ایجاد کند.
در این اردوی جمعیت باور، بالغ بر ۱۵۰ نفر ویزیت و معاینه شدند و همه فرآیند درمان آنها در پرونده پزشکی شان ثبت شد و پس از تحلیل، پروسه درمان آنها آعاز می شود.
نظر شما